پاتوق فرزانگان
گفتــم غم تو دارم، گفتــا غمت سرآید گفتـم که مــاه من شو، گفتا: اگر برآید.
گفتم کهشرط آن چیست تارویتوبینم گفتـــا: گنــاه کــم کن، تا حاجتت برآید.
گفتم ز جور ایـام بـر لـب رسیده جــانم گفتا: اگر من آیم این غصه هم سر آید.
گفتـم که صبح جمعه با صـد امید آیـم گفتا:توندبهخوان باش،مننیزکمکم آیم.
گفتم کهشامجمعه،میخوانم الیاسین گفتـــا: مداومـت کن تا دوریم ســرآیـد.
گفتم چهشرط باشد در محفلم تـو آیی؟ گفتا: تو از عمو خواه، مـن پا برهنه آیم.
گفثم ز هجر رویت بی تاب گشتـه ام من گفتــا: نما دعـایم، تا هجـر من سـرآید.
نوشته شده در جمعه 92/1/30ساعت
12:14 عصر توسط پنجه طلای سابق!| نظرات ( ) |